بی تو...
در من...
پاییزی جاریست!!
برگ ریزانی... از خاطرات ِ به جا مانده از تو!!
کهن درختانی... از عشق
که از احساس ِ انجماد ِ نبودنت
خواب را ...آرزو می کنند!
در من... پاییزی جاریست...
که مهر...از آن حذف شده!
و تکرار ِ آذر و... آذر و... آذر...
هر لحظه ...مرا به مرگ... نزدیک تر می کند
در پاییز ِ من...
وجدانی بیدارست!
که زاغکانش...
رفتنت را ...به تمسخر
قار قار می کنند
و تمام ِ امید... به بهار و آمدنت را
در وجودم... به سیاهی می کشانند
بی تو...
پاییز...
در من...
جاریست!!
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: